چرا استارت‌آپ ناب همه چیز را تغییر می‌دهد؟

راه اندازی یک شرکت جدید - چه یک راه اندازی فناوری، یک کسب و کار کوچک یا یک ابتکار در یک شرکت بزرگ - همیشه یک پیشنهاد موفق بوده است. طبق فرمول چند دهه ای، شما یک طرح تجاری می نویسید، آن را برای سرمایه گذاران مطرح می کنید، تیمی را تشکیل می دهید، محصولی را معرفی می کنید و تا جایی که می توانید شروع به فروش می کنید. و در جایی در این توالی وقایع، احتمالاً دچار یک شکست مهلک خواهید شد. شانس با شما نیست: همانطور که تحقیقات جدید شیخار قوش در مدرسه بازرگانی هاروارد نشان می دهد، 75 درصد از تمام استارت آپ ها شکست می خورند.

اما اخیراً یک نیروی متقابل مهم ظهور کرده است، نیرویی که می‌تواند فرآیند راه‌اندازی یک شرکت را کم‌خطر کند. این روشی است به نام «استارت‌آپ ناب» و آزمایش را به برنامه‌ریزی دقیق، بازخورد مشتری به جای شهود و طراحی تکراری را نسبت به توسعه سنتی «طراحی بزرگ از جلو» ترجیح می‌دهد. اگرچه این روش تنها چند سال قدمت دارد، مفاهیم آن - مانند "حداقل محصول قابل دوام" و "پیوتینگ" - به سرعت در دنیای استارت آپ ریشه دوانده است و مدارس کسب و کار قبلاً شروع به تطبیق برنامه های درسی خود برای آموزش آنها کرده اند.

با این حال، جنبش استارت‌آپ ناب کاملاً به جریان اصلی تبدیل نشده است، و ما هنوز تأثیر کامل آن را احساس نکرده‌ایم. از بسیاری جهات، تقریباً همان جایی است که جنبش کلان داده پنج سال پیش بود - که عمدتاً از کلمه‌ای تشکیل شده بود که هنوز به طور گسترده درک نشده است، و شرکت‌ها به تازگی مفاهیم آن را درک می‌کنند. اما همانطور که رویه های آن گسترش می یابد، آنها ذهنیت متعارف در مورد کارآفرینی را بر ای خود تغییر می دهند. سرمایه‌گذاری‌های جدید از هر نوع تلاش می‌کنند با پیروی از اصول شکست سریع و یادگیری مداوم، شانس موفقیت خود را افزایش دهند. علیرغم نام این روش، در درازمدت برخی از بزرگترین بازده های آن ممکن است توسط شرکت های بزرگی که آن را پذیرفته اند به دست آید.

در این مقاله مروری کوتاه بر تکنیک‌های راه‌اندازی ناب و چگونگی تکامل آنها ارائه خواهیم کرد. مهمتر از همه، توضیح خواهیم داد که چگونه، در ترکیب با سایر روندهای تجاری، آنها می توانند یک اقتصاد کارآفرینی جدید را شعله ور کنند.

مغالطه طرح کسب و کار کامل

بر اساس خرد متعارف، اولین کاری که هر بنیانگذار باید انجام دهد این است که یک طرح تجاری ایجاد کند - یک سند ثابت که اندازه یک فرصت، مشکلی که باید حل شود و راه حلی که سرمایه گذاری جدید ارائه خواهد کرد را توصیف می کند. معمولاً شامل یک پیش‌بینی پنج ساله برای درآمد، سود و جریان نقدی است. یک طرح کسب و کار اساساً یک تمرین تحقیقاتی است که قبل از اینکه یک کارآفرین حتی شروع به ساخت یک محصول کند، به صورت جداگانه روی میز نوشته شده است. فرض بر این است که پیش از جمع‌آوری پول و اجرای ایده، می‌توان بسیاری از ناشناخته‌های یک کسب‌وکار را از قبل کشف کرد.

زمانی که یک کارآفرین با یک طرح تجاری متقاعد کننده از سرمایه گذاران پول به دست آورد، شروع به توسعه محصول به شیوه ای مشابه می کند. توسعه‌دهندگان با نظرات کمی از سمت مشتری هزاران ساعت کار می‌کنند تا آن را برای راه‌اندازی آماده کنند،  تنها پس از ساخت و راه‌اندازی محصول، سرمایه‌گذاری بازخورد قابل‌توجهی از مشتریان دریافت می‌کند – زمانی که نیروی فروش تلاش می‌کند آن را بفروشد. و اغلب، پس از ماه‌ها یا حتی سال‌ها توسعه، کارآفرینان به سختی یاد می‌گیرند که مشتریان به بسیاری از ویژگی‌های محصول نیاز ندارند یا نمی‌خواهند.

فرضیه های خود را ترسیم کنید

بوم مدل کسب و کار به شما این امکان را می دهد که تمام نه بلوک ساختمانی کسب و کار خود را در یک صفحه مشاهده کنید. هر جزء از مدل کسب و کار شامل یک سری فرضیه است که باید آنها را آزمایش کنید.

پس از دهه ها تماشای هزاران استارت آپ که از این رژیم استاندارد پیروی می کنند، اکنون حداقل سه چیز را یاد گرفته ایم:

طرح های تجاری به ندرت از اولین تماس با مشتریان جان سالم به در می برند. همانطور که بوکسور مایک تایسون یک بار در مورد استراتژی های حریفانش در پیش از مبارزه گفت: "هر کس تا زمانی که مشت به دهانش بخورد برنامه ای دارد."

هیچ کس به جز سرمایه گذاران خطرپذیر و اواخر اتحاد جماهیر شوروی به برنامه های پنج ساله برای پیش بینی مجهولات کامل نیاز ندارد. این نقشه ها عموماً تخیلی هستند و دیدن آنها تقریباً همیشه اتلاف وقت است.

استارت آپ ها نسخه های کوچکتر شرکت های بزرگ نیستند. آنها مطابق با طرح های اصلی آشکار نمی شوند. آنهایی که در نهایت موفق می شوند به سرعت از شکستی به شکست دیگر می روند، در حالی که ایده های اولیه خود را تطبیق می دهند، تکرار می کنند و در حالی که به طور مداوم از مشتریان یاد می گیرند، ایده های اولیه خود را بهبود می بخشند.

یکی از تفاوت های مهم این است که در حالی که شرکت های موجود یک مدل کسب و کار را اجرا می کنند، استارت آپ ها به دنبال مدل هستند. این تمایز در قلب رویکرد استارت‌آپ ناب قرار دارد. این تعریف ناب از یک استارت آپ را شکل می دهد: یک سازمان موقت که برای جستجوی یک مدل تجاری قابل تکرار و مقیاس پذیر طراحی شده است.

روش ناب دارای سه اصل کلیدی است:

اولاً، کارآفرینان به جای درگیر شدن در ماه‌ها برنامه‌ریزی و تحقیق، می‌پذیرند که تنها چیزی که در روز اول دارند، یک سری فرضیه‌های آزمایش‌نشده است – اساساً حدس‌های خوب. بنابراین بنیانگذاران به جای نوشتن یک طرح تجاری پیچیده، فرضیه های خود را در چارچوبی به نام بوم مدل کسب و کار خلاصه می کنند. اساساً، این نموداری است که نشان می دهد چگونه یک شرکت برای خود و مشتریانش ارزش ایجاد می کند.

به مشتریان گوش دهید

در طول توسعه مشتری، یک استارت آپ به دنبال یک مدل کسب و کار کارآمد می گردد. اگر بازخورد مشتری نشان دهد که فرضیه‌های تجاری آن اشتباه است، یا آن‌ها را اصلاح می‌کند یا به فرضیه‌های جدید «محور» می‌دهد. هنگامی که یک مدل اثبات شد، استارت آپ شروع به اجرا می کند و یک سازمان رسمی ایجاد می کند. هر مرحله از توسعه مشتری تکراری است: یک استارت آپ احتمالا چندین بار قبل از یافتن رویکرد مناسب شکست خواهد خورد.

1. بنیان‌گذاران ایده‌های شرکت را به فرضیه‌های مدل کسب‌وکار ترجمه می‌کنند، مفروضات مربوط به نیازهای مشتریان را آزمایش می‌کنند و سپس یک «حداقل محصول قابل دوام» ایجاد می‌کنند تا راه‌حل پیشنهادی خود را روی مشتریان امتحان کنند.

2. استارت‌آپ به آزمایش تمام فرضیه‌های دیگر ادامه می‌دهد و سعی می‌کند از طریق سفارش‌های اولیه یا استفاده از محصول، علاقه مشتریان را تأیید کند. اگر علاقه‌ای وجود نداشته باشد، استارت‌آپ می‌تواند با تغییر یک یا چند فرضیه «محور» شود.

3. محصول به اندازه کافی برای فروش تصفیه شده است. استارت آپ با استفاده از فرضیه های اثبات شده خود، با افزایش سریع هزینه های بازاریابی و فروش، تقاضا را افزایش می دهد و کسب و کار را افزایش می دهد.

4. کسب و کار از حالت راه اندازی، با یک تیم توسعه مشتری در جستجوی پاسخ، به بخش های عملکردی که مدل آن را اجرا می کنند، تغییر می کند.

سوم، استارت‌آپ‌های ناب چیزی به نام توسعه چابک را انجام می‌دهند که در صنعت نرم‌افزار سرچشمه می‌گیرد. توسعه چابک همراه با توسعه مشتری کار می کند. برخلاف چرخه‌های معمول توسعه محصول یک ساله که مستلزم آگاهی از مشکلات مشتریان و نیازهای محصول است، توسعه چابک با توسعه مکرر و تدریجی محصول، زمان و منابع تلف شده را حذف می‌کند. این فرآیندی است که طی آن استارت‌آپ‌ها حداقل محصولات قابل قبولی را که آزمایش می‌کنند ایجاد می‌کنند.

توسعه سریع و پاسخگو

برخلاف توسعه سنتی محصول، که در آن هر مرحله به ترتیب خطی رخ می‌دهد و ماه‌ها طول می‌کشد، توسعه چابک محصولات را در چرخه‌های کوتاه و مکرر می‌سازد. یک استارت‌آپ یک «حداقل محصول قابل دوام» تولید می‌کند - که فقط شامل ویژگی‌های حیاتی است - درباره آن بازخورد از مشتریان جمع‌آوری می‌کند و سپس با حداقل محصول بادوام تجدیدنظر شده شروع می‌کند.

زمانی که خورخه هرود و لی ردن فناوری رودخانه آبی را راه اندازی کردند، در کلاس من در استنفورد دانشجو بودند. آنها چشم اندازی از ساخت ماشین های چمن زنی روباتیک برای فضاهای تجاری داشتند. پس از صحبت با بیش از 100 مشتری در 10 هفته، آنها متوجه شدند که هدف اولیه مشتری خود - زمین های گلف - برای راه حل آنها ارزش قائل نیستند. اما سپس آنها شروع به صحبت با کشاورزان کردند و تقاضای زیادی برای روشی خودکار برای از بین بردن علف های هرز بدون مواد شیمیایی پیدا کردند. پر کردن آن به تمرکز محصول جدید آنها تبدیل شد و طی 10 هفته Blue River یک نمونه اولیه را ساخت و آزمایش کرد. نه ماه بعد این استارت آپ بیش از 3 میلیون دلار سرمایه گذاری خطرپذیر به دست آورد. تیم انتظار داشت تنها 9 ماه پس از آن یک محصول تجاری آماده داشته باشد.

محبوبیت حالت مخفی در حال کاهش است

روش‌های ناب زبانی را تغییر می‌دهند که استارت‌آپ‌ها برای توصیف کارشان استفاده می‌کنند. در طول رونق دات‌کام، استارت‌آپ‌ها اغلب در حالت مخفی کار می‌کردند (برای جلوگیری از هشدار دادن به رقبای بالقوه در مورد فرصت‌های بازار)، نمونه‌های اولیه را تنها در طول آزمایش‌های «بتا» بسیار هماهنگ‌شده در معرض دید مشتریان قرار می‌دادند. روش ناب استارت‌آپ این مفاهیم را منسوخ می‌کند، زیرا معتقد است که در بیشتر صنایع بازخورد مشتری بیش از محرمانه بودن اهمیت دارد و بازخورد ثابت نتایج بهتری را نسبت به رونمایی‌های منظم دارد.

این دو قانون اساسی در طول کارم به عنوان یک کارآفرین برای من متبلور شد. (من با هشت استارت‌آپ با فناوری پیشرفته درگیر بوده‌ام، چه به‌عنوان یک مؤسس یا یک کارمند اولیه.) وقتی به تدریس روی آوردم، یک دهه پیش، به فرمول توسعه مشتری که قبلاً توضیح داده شد، رسیدم. در سال 2003، من این فرآیند را در دوره‌ای در دانشکده بازرگانی هاس در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی تشریح کردم.

در سال 2004، من در یک استارت آپ که توسط اریک ریس و ویل هاروی تأسیس شده بود، سرمایه گذاری کردم و به عنوان شرط سرمایه گذاری، اصرار کردم که آنها دوره من را بگذرانند. اریک به سرعت متوجه شد که توسعه آبشار، رویکرد سنتی و خطی توسعه محصول صنعت فناوری، باید با تکنیک‌های چابک تکراری جایگزین شود. او همچنین شباهت‌هایی بین این مجموعه نوظهور رشته‌های نوپا و سیستم تولید تویوتا، که به «تولید ناب» معروف شده بود، دید. اریک ترکیبی از توسعه مشتری و شیوه های چابک را «استارت آپ ناب» نامید.

این ابزار توسط یک سری کتاب موفق رایج شد. در سال 2003، چهار گام تا ظهور را نوشتم، و برای اولین بار بیان کردم که استارت آپ ها نسخه های کوچکتری از شرکت های بزرگ نیستند و فرآیند توسعه مشتری را با جزئیات ترسیم کردم. در سال 2010، الکساندر اوستروالدر و ایو پیگنور چارچوب استانداردی برای بوم های مدل کسب و کار در Business Model Generation به کارآفرینان دادند. در سال 2011 اریک یک مرور کلی در The Lean Startup منتشر کرد. و در سال 2012 باب دورف و من آنچه را که در مورد تکنیک های ناب آموخته بودیم در یک کتابچه راهنمای گام به گام به نام کتابچه راهنمای مالک استارتاپ خلاصه کردیم.

روش ناب راه اندازی اکنون در بیش از 25 دانشگاه و از طریق یک دوره آنلاین محبوب در Udacity.com تدریس می شود. علاوه بر این، تقریباً در هر شهر در سراسر جهان، سازمان‌هایی مانند استارتاپ ویکند را خواهید دید که روش ناب را همزمان به صدها کارآفرین احتمالی معرفی می‌کنند. در چنین گردهمایی هایی، اتاقی مملو از تیم های نوپا می توانند در عرض چند ساعت نیمی از ایده های بالقوه محصول را طی کنند. اگرچه برای افرادی که به یکی از آن‌ها نرفته‌اند باورنکردنی به نظر می‌رسد، اما در این رویدادها برخی از کسب‌وکارها در عصر جمعه تشکیل می‌شوند و تا بعد از ظهر یکشنبه درآمد واقعی ایجاد می‌کنند.

ایجاد یک اقتصاد کارآفرینانه و مبتنی بر نوآوری

در حالی که برخی از طرفداران ادعا می کنند که فرآیند ناب می تواند استارت آپ های فردی را موفق تر کند، من معتقدم که این ادعا خیلی بزرگ است. موفقیت به عوامل زیادی بستگی دارد تا یک روش تضمین کند که هر استارت آپی برنده خواهد بود. اما بر اساس آنچه در صدها استارت‌آپ، در برنامه‌هایی که اصول ناب را آموزش می‌دهند، و در شرکت‌های معتبری که آنها را اجرا می‌کنند، دیده‌ام، می‌توانم ادعای مهم‌تری داشته باشم: استفاده از روش‌های ناب در مجموعه‌ای از استارت‌آپ‌ها در مقایسه با استفاده از روش های سنتی منجر به شکست کمتری خواهد شد.

کارهایی که استارت آپ های ناب به طور متفاوت انجام می دهند

بنیانگذاران استارت‌آپ‌های ناب با یک طرح تجاری شروع نمی‌کنند. آنها با جستجو برای یک مدل کسب و کار شروع می کنند. تنها پس از دورهای سریع آزمایش و بازخورد نشان می دهد که یک مدل کارآمد است، بنیانگذاران ناب روی اجرا تمرکز می کنند.

کاهش نرخ شکست راه اندازی می تواند عواقب اقتصادی عمیقی داشته باشد. امروزه نیروهای برهم زننده، جهانی شدن و مقررات، اقتصاد هر کشوری را تحت تأثیر قرار داده اند. صنایع مستقر به سرعت در حال از دست دادن مشاغل هستند که بسیاری از آنها هرگز باز نخواهند گشت. رشد اشتغال در قرن بیست و یکم باید از سرمایه‌گذاری‌های جدید ناشی شود، بنابراین همه ما علاقه خاصی به ایجاد محیطی داریم که به موفقیت، رشد و استخدام کارکنان بیشتر کمک می‌کند. ایجاد یک اقتصاد نوآوری که با گسترش سریع استارت‌آپ‌ها هدایت می‌شود، هرگز ضروری نبوده است.

در گذشته، رشد تعداد استارت‌آپ‌ها علاوه بر نرخ شکست، توسط پنج عامل محدود می‌شد:


امروزه نرم افزارهای منبع باز مانند GitHub و سرویس های ابری مانند خدمات وب آمازون، هزینه توسعه نرم افزار را از میلیون ها دلار به هزاران دلار کاهش داده اند. استارت‌آپ‌های سخت‌افزاری دیگر مجبور نیستند کارخانه‌های خود را بسازند، زیرا تولیدکنندگان فراساحلی به راحتی در دسترس هستند. در واقع، مشاهده شرکت‌های فناوری جوان که روش راه‌اندازی ناب را تمرین می‌کنند، بسیار رایج شده است، محصولات نرم‌افزاری را ارائه می‌دهند که به سادگی «بیت‌ها» از طریق وب یا سخت‌افزاری که در چین ساخته شده است، ظرف چند هفته پس از تشکیل ارائه می‌شوند. Roominate را در نظر بگیرید، استارت آپی که برای برانگیختن اعتماد به نفس و علاقه دختران به علم، فناوری، مهندسی و ریاضی طراحی شده است. هنگامی که بنیانگذاران آن آزمایش و تکرار طراحی کیت خانه عروسکی سیمی خود را به پایان رساندند، مشخصات را برای یک سازنده قراردادی در چین ارسال کردند. سه هفته بعد اولین محصولات رسید.

شیوه های راه اندازی ناب فقط برای سرمایه گذاری های جوان فناوری نیست. شرکت های بزرگی مانند جنرال الکتریک و Intuit اجرای آنها را آغاز کرده اند.

روند مهم دیگر عدم تمرکز دسترسی به منابع مالی است. سرمایه‌های مخاطره‌آمیز قبلاً باشگاهی فشرده از شرکت‌های رسمی بود که در نزدیکی سیلیکون ولی، بوستون و نیویورک جمع شده بودند. در اکوسیستم کارآفرینی امروزی، صندوق‌های ابر فرشته جدید، کوچکتر از صندوق سنتی صد میلیون دلاری VC، می‌توانند در مراحل اولیه سرمایه‌گذاری کنند. در سراسر جهان، صدها شتاب دهنده، مانند Y Combinator و TechStars، شروع به رسمی کردن سرمایه گذاری های اولیه کرده اند. و سایت‌های جمع‌سپاری مانند Kickstarter روش دموکراتیک‌تر دیگری برای تأمین مالی استارت‌آپ‌ها ارائه می‌کنند.

در دسترس بودن آنی اطلاعات نیز یک موهبت برای سرمایه گذاری های جدید امروزی است. قبل از اینترنت، بنیان‌گذاران شرکت‌های جدید فقط تا جایی که می‌توانستند با سرمایه‌گذاران یا کارآفرینان با تجربه قهوه بخورند، مشاوره می‌گرفتند. امروزه بزرگ‌ترین چالش، مرتب کردن تعداد زیادی از مشاوره‌های راه‌اندازی است که دریافت می‌کنند. مفاهیم ناب چارچوبی را ارائه می دهند که به شما کمک می کند خوب را از بد متمایز کنید.

تکنیک‌های راه‌اندازی ناب در ابتدا برای ایجاد سرمایه‌گذاری‌های فناوری با رشد سریع طراحی شدند. اما من معتقدم که این مفاهیم برای ایجاد مشاغل کوچک خیابان اصلی که بخش عمده ای از اقتصاد را تشکیل می دهند، به همان اندازه معتبر هستند. اگر کل دنیای کسب و کارهای کوچک از آنها استقبال کنند، گمان می کنم که رشد و کارایی را افزایش دهد و تأثیر مستقیم و فوری بر تولید ناخالص داخلی و اشتغال داشته باشد.

نشانه هایی وجود دارد که ممکن است در واقع این اتفاق بیفتد. در سال 2011، بنیاد ملی علوم ایالات متحده شروع به استفاده از روش های ناب برای تجاری سازی تحقیقات علوم پایه در برنامه ای به نام Innovation Corps کرد. اکنون یازده دانشگاه این روش ها را به صدها تیم از دانشمندان ارشد تحقیقاتی در سراسر ایالات متحده آموزش می دهند.

برنامه های MBA نیز از این تکنیک ها استفاده می کنند. آنها برای سال‌ها به دانش‌آموزان یاد می‌دادند که رویکردهای شرکت‌های بزرگ - مانند روش‌های حسابداری برای ردیابی درآمد و جریان نقدی و تئوری‌های سازمانی در مورد مدیریت - را برای استارت‌آپ‌ها اعمال کنند. با این حال، استارت آپ ها با مسائل کاملاً متفاوتی روبرو هستند. اکنون مدارس کسب و کار متوجه شده اند که سرمایه گذاری های جدید به ابزارهای مدیریتی خود نیاز دارند.

از آنجایی که مدارس کسب و کار تمایز بین اجرای مدیریت و جستجوی یک مدل کسب و کار را می پذیرند، طرح کسب و کار را به عنوان الگوی آموزش کارآفرینی کنار می گذارند. و مسابقات طرح کسب و کار که بیش از یک دهه بخش مشهوری از تجربه MBA بوده اند با مسابقات مدل کسب و کار جایگزین شده اند. (مدرسه بازرگانی هاروارد در سال 2012 جدیدترین مدرسه ای بود که این تغییر را انجام داد.) استنفورد، هاروارد، برکلی و کلمبیا پیشرو هستند و از برنامه درسی استارت آپ ناب استقبال می کنند. دوره آموزشی لانچ‌پد ناب من برای مربیان اکنون سالانه بیش از 250 مدرس کالج و دانشگاه را آموزش می‌دهد.

یک استراتژی جدید برای شرکت قرن بیست و یکم

اکنون مشخص شده است که شیوه های راه اندازی ناب فقط برای سرمایه گذاری های فناوری جوان نیست.

شرکت ها در 20 سال گذشته با کاهش هزینه ها، کارایی خود را افزایش داده اند. اما صرفاً تمرکز بر بهبود مدل‌های تجاری موجود دیگر کافی نیست. تقریباً هر شرکت بزرگی می‌داند که باید با نوآوری مستمر با تهدیدات خارجی رو به افزایش نیز مقابله کند. برای اطمینان از بقا و رشد خود، شرکت ها باید مدل های کسب و کار جدید را ابداع کنند. این چالش نیازمند ساختارها و مهارت های سازمانی کاملاً جدیدی است.

در طول سال‌ها، کارشناسان مدیریتی مانند کلایتون کریستنسن، ریتا مک‌گراث، ویجی گوویندارجان، هنری چسبرو، ایان مک‌میلان، الکساندر استروالدر و اریک فون هیپل این تفکر را در مورد اینکه چگونه شرکت‌های بزرگ می‌توانند فرآیندهای نوآوری خود را بهبود بخشند، توسعه داده‌اند. با این حال، در طول سه سال گذشته، شرکت‌های بزرگی از جمله جنرال الکتریک، کوالکام و Intuit را مشاهده کرده‌ایم که شروع به پیاده‌سازی متدولوژی راه‌اندازی ناب کرده‌اند.

برای مثال، بخش ذخیره‌سازی انرژی جنرال الکتریک از این رویکرد برای تغییر روش نوآوری خود استفاده می‌کند. در سال 2010، پرسکات لوگان، مدیر کل بخش، تشخیص داد که باتری جدیدی که توسط واحد ساخته شده است، پتانسیل ایجاد اختلال در صنعت را دارد. لوگان به جای آماده شدن برای ساخت یک کارخانه، افزایش تولید و راه اندازی پیشنهاد جدید (که در نهایت Durathon نام گرفت) به عنوان یک توسعه محصول سنتی، از تکنیک های ناب استفاده کرد. او شروع به جستجو برای مدل کسب و کار و درگیر شدن در کشف مشتری کرد. او و تیمش رو در رو با ده ها چشم انداز جهانی برای کشف بازارها و برنامه های جدید بالقوه ملاقات کردند. اینها تماس‌های فروش نبودند: اعضای تیم اسلایدهای پاورپوینت خود را پشت سر گذاشتند و به مشکلات و ناامیدی مشتریان از وضعیت باتری گوش دادند. آنها عمیقاً حفاری کردند تا بدانند مشتریان چگونه باتری‌های صنعتی می‌خرند، چند بار از آنها استفاده می‌کنند و شرایط کارکرد. با این بازخورد، آنها تغییر عمده ای در تمرکز مشتری خود ایجاد کردند. آن‌ها یکی از بخش‌های هدف اولیه خود، مراکز داده را حذف کردند و یک ابزار جدید را کشف کردند. علاوه بر این، آنها بخش گسترده مشتریان «تلکام» را به ارائه دهندگان تلفن همراه در کشورهای در حال توسعه با شبکه های الکتریکی غیرقابل اعتماد محدود کردند. سرانجام جنرال الکتریک 100 میلیون دلار برای ساخت یک مرکز تولید باتری در کلاس جهانی در شنکتادی، نیویورک سرمایه گذاری کرد که در سال 2012 افتتاح شد. طبق گزارش های مطبوعاتی، تقاضا برای باتری های جدید به قدری زیاد است که جنرال الکتریک در حال حاضر تعداد زیادی سفارش را انجام می دهد. صد سال اول آموزش مدیریت بر ساخت استراتژی ها و ابزارهایی متمرکز بود که اجرا و کارایی را برای کسب و کارهای موجود رسمیت بخشید. در حال حاضر، ما اولین مجموعه از ابزارها را برای جستجوی مدل‌های کسب‌وکار جدید با راه‌اندازی سرمایه‌گذاری‌های نوپا در اختیار داریم. همچنین اتفاقاً به موقع رسیده است تا به شرکت‌های موجود کمک کند تا با نیروهای اختلال مداوم مقابله کنند. در قرن بیست و یکم، این نیروها باعث می‌شوند افراد در هر نوع سازمانی - استارت‌آپ‌ها، کسب‌وکارهای کوچک، شرکت‌ها و دولت- فشار تغییرات سریع را احساس کنند. رویکرد استارت‌آپ ناب به آن‌ها کمک می‌کند تا با آن روبرو شوند، به سرعت نوآوری کنند و کسب‌وکار را آنطور که می‌شناسیم متحول کنند.

منبع: HBR