در ستایش بهره‌ور نبودن

سخن مشاور مدیریت

یافتن کلید خاموشی در جهانی که همیشه روشن است. 

آیا بهره‌ور هســتید؟ کارآمد؟ سودمند چطور؟ دقیق‌تر بگویــم، آیا به اندازه کافی بهره‌ور، کارآمد و سودمند هستید؟ این‌ها نمونه پرســش‌هایی هســتند که به صورتی طبیعی و ترسناک، زمانی که فناوری، امکان برخط بــودن و اتصال ۲۴ ساعته در هفت روز هفته را تسهیل می‌کند، مطرح می‌شــوند. اما این امکان متصل بودن، دو تاثیر جانبی ناخوشایند به‌ ارمغان می‌آورد.

  1.  انتظار (از طرف روســا، دوستان، رســانه‌ها، بقیه را شــما بگویید) اینکه تمام اوقات در دسترس باشیم، افزایش یافته است
  2. مفاهیــم بهره‌وری و کارآیی بر اســاس آنچــه ابزارهایمان ممکن ســاخته‌اند، بازتعریف شده‌اند. بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر قادر به کار کردن هستید، پس باید کار کنید.


با ایــن وجود، اینکــه می‌توانیم هر قدر بخواهیم از فناوری استفاده کنیم، تضمین نمی‌کند که از زمان خود به خوبی استفاده کنیم. وسیله‌هایی که عاشقشان هســتیم، سرشــار از عوامــل پرنور و رنگارنگ برای حواس‌پرتی هستند که ما را وسوسه می‌کنند تا کمی بیشتر در صفحه‌های وب و اپ‌ها پایین‌تر برویم و بارها و بارها بازیابی کنیم. (از یاد نبریم، شــرکت‌های فناوری محصولات خود را طــوری طراحی می‌کنند تا اعتیادآور باشند.)

جنبه‌های منفــی زیاده‌روی در اســتفاده از فناوری، متعدد هستند:

تیفانی شــاین، بنیانگذار «جایز ه وب» در کتــاب جدیــدش، «۶/۲۴» برنامه‌ای برای بقا در فرهنگ «همیشــه روشن» ما تدوین کرده است. 

پیشنهاد تیفانی شاین از کتاب «شنبه فناوری» :

یک روز در هفته به‌دور از هر وسیله و نمایشگری:
برای هزاران سال، شابات به افراد توصیه کرده زمانی را به اســتراحت و تامل بپردازند. شاین می‌نویسد، تفسیر امروزی او به سلامت فکری و جسمی ما کمــک می‌کند (و او ده ســال اخیر زندگی خود را بــه تمرین آن پرداخته اســت). او می‌گوید کشــیدن لوازم از بــرق (قطع کردن ارتبــاط) به ما بخت بیشتری برای لذت بردن از سرگرمی‌ها داده و باعث اجتماعی‌ شــدن می‌شود، اما یکــی از بزرگترین هدایای این کار دیدگاه‌هاســت. زمانی که ما خود را از  فناوری به صورتی منظم دور می‌کنیم، آسان‌تر متوجه می‌شــویم که آیا از آن هوشمندانه استفاده می‌کنیم یا نه. 
بــرای مقاومت در برابر یک دنیای دیجیتال که بهره‌وری بی‌وقفه شــما را مطالبه می‌کند، چه کار دیگری می‌توانید انجام دهید؟ هنرمند <<جنی اودل>> ایده‌ای دارد: هیــچ. وی در کتاب «چگونه هیچ کاری نکنیم،» (رساله او درباره گرایش ســرمایه‌داری به برابر دانستن «مفید» با «می‌تواند پول بســازد») از ارزش‌های «بی‌فایده‌ بــودن» دفاع می‌کنــد. اما آن «هیچی» که او جانب‌داری می‌کند، درباره بطالت و بی‌اشتیاقی نیست، درباره مطالبه زمانمان و صــرف آن در فعالیت‌هایی است که هدفشان سود نیست. 
خطر تصورات سرمایه‌داری درباره ارزش آن اســت که ارزش به خروجی اقتصادی (معیاری که تقریبا همه‌چیز را نادیده می‌گیرد) وصل می‌شود. به‌عنوان یک الگوریتم، ارزش گفت‌وگوی میان دو نفر ممکن اســت بینش‌هایی باشد درباره اینکه احتمالا آن‌ها چه چیزهایی را خریداری می‌کنند. ولی بی‌تردید برای آن دو نفر ارزش خود مکالمه اســت. اودل مدعی اســت زمانی که هویت ما فقط متکــی به میزان مشــارکت ما در صورت سود و زیان یک شرکت باشد، محتمل است که در نهایت اینکه به‌واقع کی هستیم را فراموش کنیم. 
             

 "نمایشگرها، هم بیشتر زمان من را هدر می‌دهند و هم باعث می‌شوند کنترل آن را از دست دهم." تیفامی شلاین، ۶/۲۴ 


او می‌نویسد، در عوض حس ما از معنــا باید از پیوندهای ما با مکان‌هایی بی‌آیــد که در آن‌ها زندگــی می‌کنیم و نیز افراد، گیاهــان و حیواناتی که این مکان‌ها را با آن‌ها به اشتراک می‌گذاریم. دنیای دیجیتــال نمی‌تواند بــا دنیای واقعی به‌عنوان یک منبع هدف برابری کند. شنبه‌ای که به‌صورت برخط سپری شود، شــما را خوشــحال‌تر نمی‌کند، ولی شنبه‌ای که صرف یادگیری درباره حیات وحش بومی یا ایجاد ارتباطات اجتماعی شود، ممکن است خوشحالتر سازد. به همین دلیل است که منظور او از «هیچ» هر چیزی اســت که ما را از هرچه کارآمد و ســودده کنار بکشد و اجازه دهد بر هر آن‌چه به‌راستی ارزنده است تمرکز کنیم. 
کتاب «ســکون راهگشاست» جنبه دیگری را بیان می‌کند که چرا باید بیشتر «هیچ» انجام دهید. این کتاب که نوشته رایان هالیدی اســت، به جستجوی اخلاقهایی پرداخته که به افراد شاخص در دســتیابی به برخــی از بزرگترین موفقیت‌هایشــان کمک کرده‌اند.

  - جان اف. کنــدی: (صبر، تنهایــی) در برابر اصرار مشاوران جهت متقاعد کردنش به واکنش نظامی تهاجمی در جریان بحران موشکی کوبا مقاومت کرد و ترجیح داد در محاصره شــوروی به انتظار بنشیند.
  - ناپلئــون :(تمرکز، اولویتبندی) هفته‌ها برای پاســخ به نامه‌ها صبــر می‌کرد و بر این باور بود که بیشتر مســائل مهم خودشــان را حل می‌کنند و توجه او را برای مسائل به‌واقع مهم باقی می‌گذارند.
  - مارینا آبراموویــچ: (زندگی در حال) در طی اجرای نمایش موما در سال ۲۰۱۰، حدود ۷۵۰ ســاعت بی‌صدا روی یک صندلی نشســت، در حالــی که ارتباط چشــمی طولانی مــدت و پیوندهای احساسی با یکایک بازدیدکنندگان برقرار می‌کرد.
هالیدی این داستان‌ها را به‌عنوان مثال‌هایی برای «ســکون» (واژه‌ای که او برای صفات نمایش داده‌ شــده به کار می‌بــرد) چارچوب بنــدی می‌کند. او می‌گوید، بهره بردن از سکون به ما بخت بهتری برای موفقیت در دنیای بی‌وقفه در حرکت ما می‌دهد. 

زمانی که شــروع به نوشــتن این مقاله کردم، ویراســتار از من خواست به‌ شــخصه «خاموش کردن» را برای ۲۴ ساعت آزمایش کنم. من موافقت کردم، اما راســتش را بگویم، شــکاک بودم. سال‌های اخیر را صرف عادت دادن خود به استفاده نکردن از شبکه‌های اجتماعی کردم. در محل کار، تلفن همراه خود را روی حالت «مزاحم نشوید» می‌گذارم. در آخر هفته‌ها ایمیل‌ها را چک نمی‌کنم. سال گذشته ۲۶ جلد کتاب خواندم. آیا به‌واقع به یک «شنبه فناوری» نیاز دارم: روزی که ســاکن باشــیم و هیچ انجام ندهم؟ 
معلوم شــد که پاسخ مثبت است. تلفن هوشــمند، زمانی من را به‌خاطر تمام کارهایی که می‌توانستم انجام دهم، هیجان‌زده می‌کرد؛ اما اکنون به‌ دلیل قادر نبــودن به انجام کارهایــی در نبودش، چنین می‌کند. شاید برایتان تعجب آور نباشــد که بفهمید تقریبا تمام روز من غیردیجیتــال بود: مراقبــه می‌کردم، به موسیقی گوش می‌دادم، گلدان گیاهان را عوض می‌کردم و کمی هم پیاده روی می‌کردم. آنچه مــن را متحیر کرد این بود که دوری از نمایشــگرها، حســی به نســبت جادویی از کنتــرل بر زمان خود برایم به‌ ارمغان آورد. با خیره شدن به افراد دوروبر خود (که بیشترشان به گوشی‌های خود خیره بودند) احساس ناپیدایی می‌کردم و پیش چشم همه، در برابر اقتصــاد کارایی مقاومت می‌کردم. نمی‌توانم جلوی خــودم را بگیرم و به فیلم «برزیل» فکر نکنم، با آن طنز عالی درباره فناوری و سازمان‌های مخفی که تمام حرکات مــا را تحت نظر دارند و آنچه باید برای رها شــدن از دستشان انجام دهیم. 
حتی برای فرد خسیس در استفاده از فناوری مانند مــن، «نابهره ور» بودن حسی شبیه انقلابی کوچک دارد و این حس تنها بعد از یک روز به وجود آمد. من نمی توانم برای کشــف حســی که پس از یک دهه با «شنبه‌های فناوری» به وجود می‌آید، بیش از این صبر کنم. 


این مقاله درنشریه گزیده مدیریت نیز منتشر شده است.
نویسنده: جی ام اولِجارز، دستیار دبیر در اچ.بی.آر است. 

منبع: HBR