زنان درباره رهبری چه چیزی می دانند که مردان نمیدانند؟
سخن مشاور مدیریت:
Tony Schwartz مدیر عامل The Energy Project و مولف کتابهایی چون: The Way We’re Working Isn’t Working
بزرگترین چالش من به عنوان یک رهبر در سازمان این است که چگونه از افرادم مراقبت بهتری انجام دهم و در کنار حمایت از آنها فضای امنی را برای رشدشان، بسازم.
من میدانم مثل اکثر مردان در فضایی بزرگ شدم که میزان کمی از همدلی در اطرافم، وجود داشت و توانایی زیادی برای تشخیص، تجربه و حساسیت به احساسات دیگران را بدست نیاوردم.
پذیرش همدلی برای من بسیار سخت است و سخت تر زمانی است که حس می کنم در موقعیت آسیب پذیری قرار دارم. پاسخ غریزی من در این مواقع این است که با خشونت از خودم محافظت کنم و با توسل به سرسختی، ضعف خود در عدم پذیرش همدلی را بپوشانم. گویا خشونت را لازمه امنیت می دانم و پذیرش همدلی را نشانه ضعف.
امروز من فهمیدم که در اکثر مواقع خلاف این نظر، درست است و اتفاقا وقتی بیشتر به ناتواتی ها، ضعفها و عدم اطمینان خودم اعتراف می کنم مردم احساس امنیت بیشتری با من می کنند و در کار نیز اثر بخش تر همکاری می کنند.
حتی همین الان هم از این کشف خودم شگفت زده ام و نمی دانم چقدر و چه زمانی میتوانم این کار را انجام دهم؟ شیوه رهبری موثر مدرن نیازمند ترکیبی از ویژگی های فکری چون، تفکر تحلیلی، ذهنیت استراتژی، تفکر خلاق و عاطفی و همچنین خودآگاهی، همدلی و فروتنی است.
در یک جمله، رهبری عالی با حرکت به سوی انسان کامل شدن تحقق پیدا می کند.
وقتی با این دید به مقوله رهبری مینگرم و عمیقا فکر می کنم، درمی یابم که من زنان بیشتری را با این خصوصیات دیدهام تا مردان، مخصوصا اگر در مواقعی تاکید بر بخش عاطفی و هوش اجتماعی باشد.
به احتمال بسیار قوی، این ناتوانی، بازتاب محدودیت هایی است که مردان در آن تربیت می شوند و رشد میکنند. وقتی ما مردان را با قدرت بدنی و اعتماد به نفس ارزشگذاری می کنند و حتی خودمان نیز با این خصوصیات به خودمان امتیاز می دهیم، و بزرگترین دستاوردهای ما معمولا،" توانایی غلبه ما بر دیگران" است بی شک باعث میشود که ما خشونت را با امنیت یکی بدانیم و کمتر ایجاد همدلی کنیم.
اکثر قریب به اتفاق مدیران مردی که من در طی دهه گذشته ملاقات کرده ام داری خصوصیاتی اینچنینی بوده اند. آنها با این محدودیت و ارزشگذاریها تربیت شده اند و اکنون اکثر آنها در مقابل احساسات خود مقاومت می کنند و با سنجیدن نتایج کار افراد، راحت تراند تا مدیریت کردن احساسات و معمولا ارزش ارتباطات و رابطه تاثیر احساسات با کارایی افراد را دست کم می گیرند.
من فکر نمی کنم که جنسیت مدیر ضمانت کننده رهبری عالی باشد و البته مانعی برای دسترسی به آن نیز نمی شود.
من با مردانی مصا حبه و آنان را استخدام کردم که با خودشناسی کامل و اصالت و اعتباری که داشتند در هر ارتباطی می توانستند مانند هر زنی عمل کنند. این اتفاق در میان مردان جوان بیشتر رخ می دهد و این باعث امیدواری و دلگرمی است.از سوی دیگر من زنانی را در رده های بالای سازمان دیده ام که که خود را مانند رهبران مرد مدلسازی کرده اند و شاید احساس می کنند برای بقا در جایگاه خود باید از لحاظ عاطفی شبیه بدترین مردان همتای خودشان باشند.با همه این اوصاف، زنان به نسبت مردان، برای رسیدن به رهبری عالی از مجموعه خصوصیات مورد نیاز، باید طیف بزرگتری از این خصوصیات را در خود تقویت کنند. خصوصیاتی چون، خودآگاهی، تعادل در احساسات، فروتنی و اصالت.
البته این دیدگاه من است و در تحقیقی که اخیرا توسط, Jack Zenger و Joseph Folkman انجام شد و 7300 رهبر را توسط همتایانشان یا سوپروایزرها و با بررسی گزارشات مستقیم مورد بررسی قرار دادند. مشاهده کردند که زنان در 12 مورد از 16 مورد لازم برای رهبری، امتیازات بالاتری را کسب کردند. نه فقط در خصوصیاتی چون توسعه دادن دیگران، ایجاد روابط همکاری، تلاش برای تکامل خود بلکه در پیشرانی در کسب نتیجه، ابتکار عمل و تجزیه و تحلیل مسائل.
در یکی دیگر از مطالعات که بر روی 2250 فرد بزرگسال که توسط PWE انجام شد. زنان در رده های مختلفی از ویژگی های رهبری چون، صداقت، هوش، سرسختی، شفقت و خلاقیت رتبه بالاتری داشتند.
با همه این ها زنان فقط 14 درصد از مقامات ارشد اجرایی را در 500 شرکت فورچون دارند و این درصد در دهه گذشته بسیار کاهش یافته است.
چرا زنان در رسیدن با بالاترین مقام ها در شرکت های بزرگ موفق نیستند؟
پاسخ های بسیاری برای این سوال مطرح شده است از جمله این حقیقت که زنان حتی زنان تحصیلکرده به طور معمول نقش مهمی در بزرگ کردن فرزندان خود دارد و به نسبت مردان، کمتر در پی برگشت به جایگاه قبلی شغلی و یا ترفیع و توسعه موقعیت کاری خود هستند و گاهی کارشان را به طور کلی رها می کنند.
اما شاید توضیح اصلی این باشد که مردان یک توانایی کلیدی قوی تر دارند و آن تهاجمی بودن برای پیشروی است و این خصوصیت در ذات مردان است و به اندازه خلقت آنان قدمت دارد، تستسترون 7-8 برابر در خون مردان بیشتر از زنان است. آنان از سنین کودکی اغلب نقاط قوت خود را بیش از حد ارزیابی می کنند در حالی که زنان اغلب خودشان را دست کم می گیرند. در واقع همه ما همیشه در بررسی ارزشهای خودمان در شک و تردید هستیم ولی مردان اغلب در برابر این شک و تردید، با حرکت سریع تر و قدم های بزرگتر مبارزه می کنند در حالی که زنان بیشتر به نا امیدی و تعلل گرایش پیدا می کنند. مردان بیشتر به دنبال پیروزی هستند و زنان بیشتر به دنبال برقراری ارتباط، و این اتفاق برای زنان تازمانی به طول می انجامد که این ارتباطات در مسیر قدرت قرارگیرد و جایگاه زن را بالاتر و یا گاهی بدتر کند. با این تفاسیر تعجبی ندارد که مردها اغلب در کسب مقامات بالای سازمان پیروز میشوند!
اکنون به چه نوع رهبرانی نیاز داریم؟
مهارت های مورد نیاز رهبری مدرن که موجب افزایش چشمگیر کارایی میشود، امروزه به نسبت قبل بسیار چند بعدی و متنوع تر است. همانطور که Hanna Rosin در کتاب جدید خود به نام " پایان مردان" بیان می کند، اقتصاد پسا صنعتی به اندازه و قدرت مردان اهمیتی نمی دهد.
در عوض ما به مردان افتاده ای نیازمندیم که به اشتباهات و ضعفهای خود اذعان کنند و رهروانی بسازند که به آنان احترام می گذارند ایمان دارند. نه اینکه ازآنان می ترسند و در مقابلشان احساس ضعف می کنند و همچنین به زنان بیشتری نیاز داریم که با اعتماد به نفس خصوصیات خوب خود را بشناسند و برای پیشرفت با قدرت قدم برداند و بر فروتنی و اعتبار و اصالت خود پایبند باشند
ما به یک نسل جدید از رهبران زن و مرد در سازمانها نیاز داریم که تمایل دارند مخالفان خود را بپذیرند و به پیش روند.
منبع: HBR