چگونه بفهمیم که یک اسپین آف موفق خواهد بود؟
پیرامون عملکرد کارآمد یا ناکارآمد شرکتهایی که اسپین-آفی از شرکتهای دیگرشان انجام دادهاند یا شرکتی جدید و مستقل شدهاند، یا تحت نظارت شرکتهای مادرجدید هستند، توافق نظر عمومی وجود ندارد.مطالعه ای که اغلب در سال 1992 به آن اشاره شده است نشان داد که به طور متوسط عملکرد واحدهای جداشده نسبت به عملکرد سه سال پیش از جدا شدن بهبود یا کاهش چندانی پیدا نمیکند. اما مطالعهای دیگر در سال 1999 دریافت که عملکرد دراز مدت شرکت مادر و واحد جدا شده بسیار مثبت میباشد، و این بیانگر افزایش تمرکز شرکت پس از انجام اسپین-آف میباشد. یک پژوهش تحلیلی گسترده با جزئیاتی از پیامدهای متفاوت که ارزیابی واحد جدا شده را بسیار سخت مینماید ارائه نمود.
علاوه بر اقبال، سه دسته فاکتور میتوانند تفاوتهای عملکرد کسب و کارهای جدا شده را توضیح دهند. دستهبندی اول فاکتورهای برونی هستند که کسب و کار کنترل کمی بر روی آنها دارد: رشد بازارهایی که فروش در آن انجام میشود؛ شدت رقابت و در نتیجه متوسط سودآوری صنعتی که در آن فعالیت دارد؛ یا خرد شدن صنعت آن و در نتیجه محدود رشد با رویکرد اکتساب.
دستهبندی دوم فاکتورها فاکتورهایی هستند که از تاثیرگذاران بر کسب و کار به ارث میرسند و به آرامی میتوانند از آن فرار کنند. به عنوان مثال، یک کسب و کار جدا شده ممکن است داراییها و ظرفیتهای نیازمند سرمایهگذاری از شرکت مادر پیشین بودند را به ارث ببرد. متقابلاً، کسب و کار میتواند مانند یک الماس تراش نخورده باشد که از سوی مدیریت قبلی خود نادیده گرفته شده و میتوان منتظر بروز ارزش واقعی آن بود.
سومین دستهبندی بسیار مطلوب میباشد زیرا فاکتورهایی را درنظر میگیرد که مدیران جدید کسب و کار و مالکین آن کنترل بر روی آنها کنترل دارند: کیفیت استراتژی کسب و کار و تصمیمات عملیاتی پس از جداسازی، مانند سرمایه در دسترس برای سرمایهگذاری.
بر پایه 30 سال سابقه ما به عنوان مشاور، در سمت خرید و در سمت فروش، نزدیک به یک صد واحد جداشده، ما دریافتیم که مالکین جدید آیندهنگر میبایست سوالاتی را از خود بپرسند.
1. آیا کسب و کار مورد نظر توانایی ایستادن بر روی پاهای خود را دارد؟
پس از مشخص نمودن یک کسب و کار برای جداسازی، شرکت مادر میبایست وابستگی فی ما بین را با دقت کاهش دهد. یک نقشه راه با جزئیات میبایست چگونگی استقلال را در موارد درآمدها و یا دسترسی به خدمات مرکزی تبیین نماید. کمبود و عدم وجود آن، ممکن است برای کارکنان ایجاد باور نسبت به تضمین پشتیبانی شرکت مادر نماید، یا ممکن است توجیهی برای دخالت پیوسته کارکنان شرکت مادر ایجاد نماید. این گامهای ابتدایی بیانگر اهمیت ویژه برای واحدهای جداشده هستند که واحدهای کسب و کاری کاملاً بالغ با مسئولیت سود و زیان مستقل نیستند، مانند مراکز تحقیق و توسعه یا واحدهای تولیدی که مشتری آنها شرکت مادر خودشان هستند.
جدا شدن اموال دو اسپین-آف اخیر در صنعت انرژی نشان میدهد که بازارهای مالی چگونه به استقلالبخشی از شرکتهای مادر ارزش میدهند. از زمان اسپین-آف آن در جولای 2014، سرمایه-گذاری شرکت Seventy Seven Energy، کسب و کار خدمات میادین نفتی پیشین Chesapeake Energy، بیش از 75% شده است، که حداقل بازتاب بخشی از استقلال تدریجی و پیوسته از شرکت مادر خود با بیش از 90 % درآمد میباشد. در مقابل، سرمایه کنونی، واحد بازرگانی پیشین National Oilwell Varco بسیار کمتر تحت تاثیر افت قیمت نفت اخیر است، که نشاندهنده اطمینان جامعه سرمایهگذار در توانمندی اسپین-آف بر کامیابی با تکیه بر خود میباشد.
2. آیا کسب و کار مورد نظر، تیم مدیریت کامل، متوازن، و همگرا دارد؟
اسپین-آفهای موفق تمایل دارند تیم مدیریتی داشته باشند که شامل افراد داخلی و خارجی باشد. افراد داخی درک عمیقی از جزئیات داراییهای شرکت، ظرفیتها، مشتریان، رقبا، و سهامداران را داراست. افراد خارجی خون جدیدی را در نقشهای پشتیبانی تزریق مینمایند، مانند مالی، حقوقی یا اداری. حصول اطمینان از انطباق مابین افراد داخلی و استخدامیهای جدید و انسجام آنها به منظور ایجاد گروهی همگرا با اهداف مساوی امری بحرانی میباشد. اهمیت این فاکتور توسط یک مطالعه آکادمیک مورد تاکید واقع شده است که برای یک واحد در حال جدا شدن توصیه نموده است، تمامی مدیران دارای مشارکت میبایست آن را به عنوان فرصتی سودمند درک نمایند، به جای واگذاری.
3. آیا تیم مدیران و مالکین آمادگی واگذاری کسب و کار را دارند؟
تیم مدیران و مالکین میبایست متوجه باشند که رویداد اسپین-آف تنها شروع مسیری پرچالش و متفاوت از گذشته میباشد. تنها در موقعیتهای نادری کسب و کار گزینهای ارزش آفرین پایدار میماند. اقدامات سرنوشتسازی برای رویارویی با فاکتورهای پیرامون اسپین-آف، که در موارد زیادی عملکرد نامناسب و یا خلا رهبری استراتژیک مناسب سرمایهگذاری ناکافی در سوابق پیشین توسعه کسب و کار میباشد، مورد نیاز هستند.
به عنوان مثال، Arizona Chemical پس از اسپین-آف شدن خود از International Paper رویکرد خود در قبال بازار را از اشغال حجم به بهینهسازی حاشیهها به شدت تغییر داد. به شکل موازی، هزینههای ثابت خود را با ساختاربندی مجدد فضای صنعتی و ساختار بالاسری کاهش داد؛ افزایش فروش، بازاریابی، و هزینههای تحقیق و توسعه در زمینههای هدفگذاری شده؛ و کاهش چشمگیر سرمایه در گردش.
4. آیا کسب و کار مورد نظر ساختار مالی دقیقی دارد؟
واحد کسب و کار مجزا شده میبایست منابع مالی مورد نیاز برای طی دوره گذار استقلال خود از شرکت مادر قبلی، و اجرای یک استراتژی که متفاوت از کسب و کار منوال سابق باشد را داشته باشد. به وضوح منابع مورد نیاز و ساختار مالی مساعد وابسته به کیفیت داراییها و امتیازات آن در هنگام شروع (به عنوان مثال، آیا شرکت مادر پیشین، حتی هزینه¬های نگهداری و تعمیرات را نیز از آن صلب کرده است؟) و شدت رقابت صنعت آن دارد.
انتظار میرود مالکین جدید و تیم مدیریت آمادگی برای یک مسیر سرمایهگذاری سریالی را داشته باشند. تعداد زیادی از سرگذشتهای تاثیرگذار رشد واحدهای جدا شده مرتبط با کسب و کارهایی که مالکین را در دستیابی سریع به موفقیت دچار تغییر نمودند: Taminco، یک شرکت تابعه مواد شیمیایی مخصوص سابق از شرکت دارویی UCB، مالک خود را در دوره زمانی 10 ساله پنج بار تغییر داد؛ CABB، یک شرکت سابق تصفیه فراوردههای شیمیایی تابعه شرکت Clariant، چهار مالک سهام خاص بین 2005 و 2014 داشته است؛ و Unifrax، یک کسب و کار سابق عایقهای حرارتی از BP، چهار دست بین سالهای 1996 و 2011 چرخیده است.
ما نمیگوییم که تغییر سریع مالکیت لازمه موفقیت کسب و کار است بلکه برعکس، اغلب این نتیجهگیری استنتاج شده است. مطابق با مفاهیم آکادمیک، خریدهای ثانویه (SBOs) در موارد متعددی بر اثر تلاقی دو فشار صورت گرفتهاند: فشار از سوی فروشنده به منظور تبدیل سرمایهگذاری خود به پول و فشار از سوی خریدار به منظور سرمایهگذاری سرمایه سپرده خود که در غیر این صورت میبایست آن را بازگرداند. گرچه، انگیزهها هرآنچه که باشند، SBOها امواج متوالی تجمیع به کسب و کار جدا شده اولیه را فراهم میسازند. به عنوان مثال، IMCD، به عنوان یک رهبر جهانی در توزیع محصولات شیمیایی مخصوص، از جداسازی خود از IM در بیست سال قبل، چهل تجمیع انجام داد درآمد خود را پنج برابر نموده است، در حالی که سه سرمایهگذار خصوصی صاحبان سهام آن و مقدم بر IPO در 2014 هستند. چالش برای هریک از مالکین متوالی حفظ انگیزه تیم مدیریت شرکت به منظور دنبال کردن گام¬ها است.
همانگونه که در مثالهای بالا نیز نشان داده شد، گفته Warren Buffett در سال 1980 نیز الزاماً در همه شرایط صحیح نمیباشد: “زمان مواجه شدن یک تیم مدیریت مشهور به درخشش با کسب و کاری مشهور به مبانی اقتصادی فقیر، این شهرت کسب و کار است که بدون تغییر باقی میماند.” زمانی که این موضوع به جداسازیها برسد، اقتصادهای بد معمولاً در محاسبات قیمت انتقالات در نظر گرفته نمیشوند. و در حالی که شانس نقش بسیار بزرگتری را نسبت به آنچه مدیران دوست دارند باور کنند در تعبیر موفقیت کسب و کار دارد، همانگونه که Daniel Kahneman اشاره میکند، این مثالها به وضوح بیان میکنند که شما همیشه میتوانید به شانس به چشم یک دست کمکی بنگرید.
منبع: HBR