ارمغانها و خطرات یک مدیرعامل ستاره
سخن مشاور مدیریت:
مدیرعاملان ستاره میتوانند برای شرکتها خوب باشند، مشروط بر ثبات اجتماعی؛ شرکت آنها یک مکان سطح بالاست که جذب سرمایه و افراد مستعد را آسانتر میسازد. اما آنها می توانند خطرناک هم باشند. مثالهای زیر از تسلا، پاپ جانز و سی بی اس مثالهای واقعی این حقیقت هستند: هر سه شرکت از درخشش مدیرعاملان خود سود بردند و سپس هر سه شرکت مجبور شدند با مشکلات پرهزینه و متعددی که ستارههایشان به وجود آورده بودند، مواجه شوند.
تسلا را در نظر بگیرید: قبل ازمدیرعاملی ایلان ماسک در سال 2008 ، این شرکت اتومبیل سازی برقی توانسته بود کمتر از 200 اتومبیل را تحویل دهد و هیچ نقدینگی نداشت. ده سال بعد، توانست با وجود اقدامات فوق العاده ایلان ماسک 5000 اتومبیل در ماه تولید کند و ارزش بازار بالاتر از فورد داشته باشد. در این شرکت، ماسک قدرت غیرمعمولی در اختیار دارد؛ او بزرگترین سهامدار تسلاست و جایگاهش همانند یک نابغه رویایی است؛ کسی که وجودش برای موفقیت شرکت ضروری است. با این وجود، توییتهای ماسک مبنی بر گرفتن هزینه محرمانه، که با آن 20 میلیون دلار بدهی به کمیسیون بورس اوراق بهادار را تسویه کرد؛ در عوض شرکت را در معرض پتاسیل بدهی بزرگتر از سمت سهامداران آسیب دیده قرار داد.
همچنین می توانید پاپاجانز را در نظر بگیرید: او کار خودش را از اتاق متروک پرو لباس شعبده بازان که در میخانه کوچک پدرش بود آغاز کرد و از آنجا امپراتوری "پیتزا اِشناتر پاپاجانز" را به بیش از 5000 شعبه رساند. اِشناتر در حال حاضر30% از سهام پاپاجانز را تحت کنترل دارد و موقعیت او به عنوان بنیانگذار، و دید طولانی مدت او به عنوان سخنگوی شرکت در چاپ و پخش تبلیغات به او قدرت غیرعادی داده است. با این وجود، اظهارات اِشناتر در مورد بازیکنان "NFL" که در سرود ملی زانو زدند و نیز اتهامی مبنی براینکه وی در یک کنفرانس کلمه نژادپرستانهای بکار برده، فروش شرکت و قیمت سهام آن را پایین آورده است.
به طور مشابه، گرچه Les Moonvesمالکیت سهام ناچیزی از CBS را در اختیار داشت، اما قدرت مافوقی از عملکرد طولانی مدتش در صنعت سرگرمی بدست آورد و به این واسطه قدر و منزلتی برای خودش ایجاد کرد. تحت رهبری وی، CBS از رتبه آخر بین رسانهها – که مورد تمسخرعام قرار می گرفت – تبدیل به یک رسانه درجه یک شد. با این حال، اتهامات آزار و اذیت جنسی علیه او مطرح شد که امسال CBS را در معرض بدهیهای ناچیز به لحاظ کمی قرار داد اما بدهیهای احتمالی بیشتری آنها را تهدید میکند.
این مثالها حساس بودن تعادل صحبت مدیرعاملان ستاره را پررنگ می کند. آنها مزایای زیادی برای شرکت دارند اما میتوانند شرکت را در معرض خطر بزرگی نیز قرار دهند. شرکتها باید مدیرعاملی را که غیراخلاقی عمل میکند، اخراج کنند اما آنها نمیتوانند یک مدیرعامل را فقط برای اینکه شرکت را در معرض خطر قرار میدهد اخراج کنند. زیرا مدیران عامل برای ایجاد ارزش میبایست ریسک کنند و ارزش زمانی ایجاد میشود که تعادل را به حداکثر برسانند تا منافع به حداکثر برسد و خطرات یک مدیرعامل ریسکی به حداقل برسد. روشهایی برای حل این مسئله وجود دارد؛ هر چند کارهایی که من و دیگران برای کمک به هیئت مدیره انجام دادهایم سبب شده بهترین استفاده را از مدیران عاملی داشته باشیم که از قدرت غیرمعمول برخوردارند و مزایایی که ایجاد میکنند و از مزایای غیرمعمول یک شرکت بهره میبرند نشان میدهد که راههایی وجود دارد که مدیران حتی در شرایط دشوار مانند موارد فوق بتوانند به آن تعادل دشوار برسند.
راههایی برای به تعادل رساندن قدرت مدیرعاملان ستاره:
اول: مدیران ارشد باید تعدادی از مدیران رأس سازمان را که واقعاً مستقل هستند - نه فقط از لحاظ فنی مستقل – پشتیبانی کنند(پوش کنند). اگر مدیرعامل، ریاست هیئت مدیره را برعهده دارد باید یک مدیر رهبری داشته باشید که قوی باشد و واقعا مستقل از مدیرعامل باشد. به مدیر رهبری این اختیار را بدهید که بدون اجازه یا حضور مدیرعامل جلسات هیئت مدیره را برگزار کند. با این کار ازعدم برگزاری جلسات هیئت مدیره درصورت عدم حضور مدیرعامل جلوگیری می شود.
دوم: مدیران مستقل باید به طور منظم در جلسات اجرایی بدون حضور مدیرعامل شرکت کنند. جلسات اجرائی به مدیران مستقل فرصت میدهد تا در مورد نگرانیها بحث کنند بدون اینکه جلسات به نبرد با مدیرعامل خشمگین یا بددهان تبدیل شود. بیل جورج، مدیرعامل Medtronic که ارزش بازار خود را در 10 سال از 1 میلیارد دلار به 60 میلیارد دلار رساند و به عنوان همکار ارشد در دانشکده بازرگانی هاروارد بود، پس از ملاقات در جلسه اجرایی ، مرتباً راجع به مدیران مستقل وی حرفهایی شنیده میشود. رام چاران، کارشناس امور اجرایی ، جلسات اجرایی را مهمترین نوآوری اخیر در حاکمیت شرکتها میداند.
سوم: از فعالیتهای مدیرعامل خود که مربوط به منافع شرکت است، نه فقط به خاطر شخص مدیرتان حمایت کنید. تصور کردن یک مدیرعامل موفق که فاقد اعتماد بنفس کافی برای مواجهه با چالشهایی که مدیرعاملان با آن روبهرو هستند یا ابراز اعتمادی که سهامداران باید بینند، دشوار است اما زمانی که یک مدیرعامل بیشتر از یک مدیرعامل است – زمانی که او یک ستاره شده است – آسان است که آنها زمام نفسشان را از دست بدهند. شهرت هم میتواند مشکل ساز باشد، به عنوان مثال زمانی که مدیرعاملان به جای افزایش ارزش شرکت، وقت زیادی را صرف ارتقاء اعتبار شخصی خود می کنند.
برخی از مدیران صفاتی شبیه خودشیفتگی را از خود بروز میدهند. مدیران خودشیفته غالباً بینشی قانع کننده و جذاب برای دنبالکنندگان ایجاد میکنند. اما در مورد خودشیفتگی مدیرعامل، نقاط ضعفی وجود دارد. مدیرعاملان خودشیفته اغلب شنوندههایی ضعیف و بسیار حساس نسبت به انتقادات هستند. آنها غالباً فاقد همدلی هستند و همین امر باعث میشود که آنها به انجام کارهایی بپردازند که برای بیشتر افراد واضح است اما برای آنها غیرقابل قبول است.
چهارم: مدیرعاملان ستاره بیشتر از افرادی مشاوره میگیرند که مثل خودشان ستاره باشند تا از افرادی که صرفاً متخصص هستند زیرا ستارهها اغلب فکر میکنند بیشتر از متخصصان میدانند. مدیرعاملان ستاره سایر شرکتها را عضو هیئت مدیره خود کنید. مدیرعامل ستاره شما احتمالاً به آنها گوش خواهد داد تا مدیران ارشد غیر ستاره. مدیرعامل خودشیفته بندرت مشاوره میگیرند. از همه بدتر، آنها اغلب توصیهها یا اختلافات صرف را تهدیدهایی گذرا میدانند. اعتماد بنفس بیش از حد آنها، عدم تمایل به مشاوره و تمایل به رفتار خصمانه در هنگام احساس مشکل، میتواند شرکت را در معرض ریسک سنگین و دادخواست قضایی خطرناک قرار دهد.
پنجم: اجازه ندهید مدیرعامل شرکت را در موقعیتی قرار دهد که بتواند شما را با تهدید از انجام کارهایی که برای شرکت خوب است منصرف کند. در حالی که ممکن است بخواهید مدیرعامل شما به عنوان یک ستاره ظاهر شود، اجازه ندهید خودش را برای شما ضروری کنند. وقتی سرمایه گذاران میگویند که" تسلا بدون ایلان ماسک وجود ندارد" این علامت خطر است. یک مدیرعملیات خوب و افراد سطح C دیگری داشته باشید. تسلا مدیرعملیات ندارد. فیس بوک "شریل سندبِرگ" را به عنوان مدیرعملیات معرفی کرد. گوگل "اِریک اِشمیت" را به عنوان مدیرعملیات معرفی کرد تا زمانی که "لری پیج" بنیانگذار برای آن مقام آماده بود.
سرانجام، بدانید که برای تحقق وظایف مدیر خود، ممکن است مجبور شوید نقش مدیرعامل را به چیزی مانند مدیرارشد استراتژی یا مدیر ویژن(بینایی) تغییر دهید. حتی اگر مدیرعامل قدرت جایگزینی شما را داشته باشد، شما وظایف قانونی و اخلاقی دارید که سعی کنید آنچه را که برای شرکت مناسب است انجام دهید. اگرنسبت بین خسارات و سودی که مدیرعامل ایجاد می کند بالانسی برقرار نباشه و خسارت بیشتر باشد باید اقدام کنید. مثالهای ما را در نظر بگیرید: اِشناتر دیگر مدیرعامل یا رئیس هیئت مدیره در پاپاجانز نیست و منزو CBS را ترک کرد.
هیئت مدیره تسلا بخش کمتری از این نکات را انجام داد- تنها کاری که کمسیون بورس اوراق بهادار تسلا را وادار کرد، انجام داد. با این وجود، ماسک مدیرعامل تسلا است و فقط کرسی هیئت مدیره را رها کرده است. آیا کافی است تا بین آنچه او به ارمغان می آورد و آنچه را تهدید می کند تعادل برقرار کنید؟ هیئت مدیره تسلا به تنهایی می تواند به این سوال پاسخ دهد.
منبع: HBR