چطور سخنرانی کنیم؟ و چطور بر ترس از سخنرانی عمومی غلبه کنیم؟
سخن مشاور مدیریت:
چطور بر ترس از سخنرانی عمومی غلبه کنیم؟
خیلی ساده، در مورد خودتان فکر نکنید
یکی از کارهایی که یک مشاور مدیریت انجام میدهد سخنرانی است. حال این سخنرانی برای جمعی به عنوان آموزش باشد، یا ارائهای به مدیران شرکت. و البته به عنوان یک مشاور همیشه این احتمال وجود دارد که شما برای سخنرانی در جمعی دعوت شوید. با افزایش سن کاری شما، این اتفاق به امری بدیهی تبدیل شده و تقریبا هر چند ماه به عنوان مشاور در جایی برای جمعی سخنرانی خواهید کرد. اما واقعا آیا برای این کار آماده هستید؟
بیشتر ماها -حتی آنهایی که تجربهی کافی دارند- از اضطراب در زمان سخنرانی در جمع رنج میبریم. وقتی از چندی از مراجعین سوال شد که چه چیزی آنها را در این مورد مضطربمیکند، پاسخها به شکل عجیبی نزدیک به هم و مشابه بود:
"خوشم نمیاد به من نگاه کنند"
"خوشم نمیاد چشم ها به من دوخته بشوند"
"دوست ندارم تحت نظر آدمها باشم"
و همین دلیلِ پشت این مساله است که هنگام سخنرانی ترجیح میدهید که با افراد چشم در چشم نشوید. مشکل اینجاست که استراتژی نگاه نکردن به چشمهای مخاطبین برای اینکه با ترس خود مقابله کنید، بیشتر شما را مضطرب می کند!
برای اینکه دلیل آن را متوجه بشویم باید برگردیم به دوران ما قبل تاریخ، وقتی که پدران ما تماشا شدن را به چشم یک تهدید میدیدند چون این چشمهای نظاره گر متعلق به جانداران شکارچی بودند. آنها عملا نگران این بودند که زنده زنده خورده شوند.در پاسخ به این واقعیت ما قبل تاریخی، بخشی از مغز به اسم «آمیگدال» به ما کمک میکند که وقتی تهدیدی را درک کرد سعی در فرار از آن داشته باشد. برگردیم به ما قبل تاریخ، جایی که چشم در چشم شدن به معنی شروع درگیری بوده و همین دلیل این است که به شدت دچار استرس و نگرانی میشویم. حالا این موضوع چه ربطی به سخنرانی دارد؟ خیلی ربط دارد و اصل موضوع همین هست.
خبر بد برای شما که فردا قرار است سخنرانی داشته باشید این است که این ترس تاریخی تحت تماشا قرار گرفتن امروزه تبدیل به ترس از سخنرانی در انظار عمومی شده است. به بیان دیگر، متاسفانه، بخشی از دیانای ما این ترس را در خود جای داده است. در واقع ما ناخودآگاه از سخنرانی در ذهن خود به عنوان یک حمله برداشت میکنیم و خب غریزی است که برای ما تحمل آن سخت باشد و باز هم در ناخودآگاه خود مخاطبین را به عنوان شکارچیانی میبینیم که قصد حمله و یا مقابله با ما را دارند و طبیعی هم است که سعی داشته باشیم که خود را در برابر آنها محافظت کنیم. مشکلات فیزیکی که برای ما به هنگام سخنرانی پیش میآید بخشی از این ماجرا هستند، نشانه هایی مثل: نفس نفس زدن، سرخ شدن صورت، لرزیدن و غیره.
پس اگر بخواهیم نگاه دوباره ای به این ماجرا داشته باشیم باید بگوییم که هنگامی که زمان سخنرانی ما فرا میرسد، انگار ما انسان ماقبل تاریخی هستیم که حس امنیت خود را از دست داده و به صورت غریزی سعی در حفاظت از خود میکند. ما سعی در ایجاد دیواری بین خود و سرمنشا خطر با اولویت حذف عنصر خطر آفرین میکنیم که در این بحث مخاطبین هستند.
خب این دیوارها چطور هستند؟ خیلی ساده، به اسلایدها به جای آدمها نگاه می کنیم. پایین را نگاه میکنیم. به یادداشتها رجوع میکنیم و در ذهن خود به افراد بی اعتنایی و در دل خود آرزو میکنیم که آنها غیب شوند! حتی با اعتماد به نفسترین سخنرانان هم سعی میکنند فاصلهای بین خود و مخاطبین قرار بدهند. این مدلی است که ذهن ما برنامهریزی شده است!
اما خوشبختانه یک راهکار وجود دارد. سخاوتمند بودن! این کلید کنترل آمیگدال برای خلع سلاح آن و تمرکز بر روی خود است. تحقیقات نشان داده است که افزایش سخاوتمندی منجر به کاهش فعالیت آمیگدال میشود. شما باید تمرکز را از روی خودتان بردارید و به جای آن برای کمک کردن به مخاطبین خودتلاش کنید. نشان دادن مهربانی و سخاوتمندی در برابر دیگران چیز دیگری را در ما فعال میکند که به آن «عصب واگوس» میگویند. این همان به قول معروف رگ آرامش ماست که باعث میشود تا در برابر رخدادهایی همچون دعوا و تنش رفتار آرامی داشته باشیم. در نتیجه وقتی شما با دیگران با محبت، مهربانی و سخاوت رفتار میکنید باعث میشود که آرامتر و کم استرس تر باشید. همین اصل در هنگام سخنرانی هم به شما کمک میکند. وقتی افراد با روحیهی مهربانی سخنرانی میکنند کمتر احساس تحت حمله بودن از سوی مخاطبین را تجربه میکنند و در نتیجه تنش کمتری دارند.
قبول دارم که این کار سختی برای انجام است. اما به عنوان یک راهنما بهتر است سه قدم زیر را بردارید:
وقتی آماده میشوید به مخاطبین فکر کنید:
وقتی پرزنتیشن خود را آماده میکنید به مخاطبین فکر کنید. اشتباهی که همه انجام میدهند این است که به موضوع فکر میکنند. نتیجهی این کار این میشود که باید در مرحلهی بعد به این فکر کنیم که چگونه در جزییات وارد شویم تا موضوع را آنچنان که دقیق تر هست ارائه کنیم. اما بیایید این را تمرین کنیم که اول با مخاطبین شروع کنید. قبل از اینکه سراغ اطلاعات بروید از خودتان بپرسید که چه افرادی در سالن خواهند بود؟ چرا آنجا هستند؟ چه چیزی احتیاج دارند و چه چیزی را باید آموزش ببینند؟ جوابها را دقیق بدهید. به دنبال خواستههای مخاطبین (آنچه که عیان هست و به دنبال آن هستند و آنچه که میتواند باعث انگیزش آنها برای لذت بردن از ارائه شما بشود) بگردید. پیامی ایجاد کنید که دقیقا به نیازهای آنها مرتبط باشد و به آنها پاسخ دهد.
دقیقا قبل از سخنرانی، دوباره ذهن خود را مرتب کنید:
پر استرس ترین حالت شما قبل از سخنرانی هست. در این لحظه مغز شما به شما میگوید که همه قرار هست مرا قضاوت کنند، اگر نتوانم از پس آن بر بیاییم چه خواهد شد؟ و دقیقا این زمانی است که باید ذهن خود را مرتب کنید (سعی در متمرکز کردن دوباره ی ذهن خود داشته باشید). به خودتان یادآوری کنید که شما اینجایید که به مخاطبین کمک کنید. تمرکز خود را در دست بگیرید. به خودتان بگویید که «آهای آقای مغز، یا حتی خانم مغز، این ارائه دربارهی من نیست، در بارهی آنچیزی است که باید به مخاطبین ارائه شود!» در طول زمان - به تجربه بعد از ۴ تا ۶ ارائه مشابه - مغز شما این دستور را جدی میگیرد و شما آرامتر ارائه خواهید کرد. امتحان کنید!
وقتی صحبت میکنید، ترس را کنار بگذارید و ارتباط چشمی برقرار کنید:
یکی از بزرگترین مشکلات و اشتباهات سخنرانان این است که خیلی عام اتاق را در ذهن خود بررسی میکنند و سعی در نگاه کردن به کل اتاق دارند. و نتیجه این میشود که اصلا با کسی ارتباط ذهنی و چشمی برقرار نمیکنند!
در دنیای واقعی هر انسان در اتاق به صورت مجزا و تک تک شنوای صحبتهای شماست. بهترین روش آگاهسازی مخاطبین هم چیزی نیست جز اینکه مستقیما با خود آنها صحبت کنید. چطور؟ با نگاه مداوم به آنها، به تک تک آنها! به چه مدت زمان؟ به هریک از آنها به اندازهی یک جمله. این باعث میشود که به تک تک افراد توجه داشته باشید و آنها هم این موضوع را متوجه میشوند که ارائه برای آنهاست.
این کار اصلا آسان نیست. ما همیشه عادت کردیم که خیلی راحت اتاق را اسکن کنیم. نگاه کردن مستقیم به افراد باعث ناراحتی خود ما میشود. اما وقتی به اندازهی کافی تمرین کنید، حس مضطرب بودن کمتری شمارا فرا میگیرد. باور کنید که خیلی راحت تر است که یک سری گفتگوی فرد به فرد تجربه کنید، تا سخنرانی برای تعداد زیادی از افراد!
تا حالا آن چیزی که دربارهی برنامهریزی مغزمان میدانیم این است که سخاوتمندی و مهربانی کمک میکند که حس بهتری را همراه با هدف و معنا داشته باشیم. این اصل، حس دردناک بودن سخنرانی را کمتر میکند و کمک میکند تا فکر کنیم که در حال یاری به دیگران هستیم. یک سخنران مهربان، آرامتر و راحت تر کلمات خود را ادا میکند و در نتیجه راحت تر با مخاطبین ارتباط برقرار میکند که نتیجهی آن میشود، تاثیر گذاری!
منبع: HBR - COMMUNICATION